کد مطلب:162478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

اهلی شیرازی
مولانا محمد بن یوسف بن شهاب معروف به اهلی شیرازی در حدود سال 858 ه.ق. در شیراز متولد شده او از شاعران بزرگ تاریخ ادب فارسی است و تعداد 12 تألیف به او نسبت داده اند. اهلی معاصر شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی است و به سال 942 ه.ق. در شیراز درگذشته و در كنار قبر حافظ مدفون است. [1] .



ای نقد جان، نثار شهیدان كربلا

چون خاك رهگذار شهیدان كربلا



طوری كه قدر و منزلتش از فلك گذشت

سنگی ست از مزار شهیدان كربلا



آب خضر به پرده ی ظلمت نهفته چیست؟

گر نیست شرمسار شهیدان كربلا



در چشم آفتاب كند خاك، اگر رود

بر آسمان، غبار شهیدان كربلا



گر خضر از حیات پشیمان شود رواست

كو نیست در شمار شهیدان كربلا



گلگشت عاشقان همه در خون خود بود

این است لاله زار شهیدان كربلا



تا دست لطف حق چه نهد مرهم نهان

بر زخم آشكار شهیدان كربلا



استاده است ساقی كوثر، می طهور

بر كف، در انتظار شهیدان كربلا



آغشته شد به خون، سر و فرقی كه موی او

خون در درون نافه ی تاتار كرده است



قدر حسین كم نشد و شد عزیزتر

خود را یزید، رو سیه و خوار كرده است



چون سوز این عزا نچكاند ز دیده آب؟

جایی كه چشم چشمه گهربار كرده است



آن ناكسی كه قصد حسین اختیار كرد

بی شك كه قصد احمد مختار كرده است



وانكس كه خاطر نبی آزرده شد از او

حق را ز جهل و معصیت، آزار كرده است



یا مرتضی علی، به شهیدان روا مدار

ظلمی چنین، كه چرخ ستمكار كرده است






آمد عشور و در همه ماتم گرفته است

آه این چه ماتم است كه عالم گرفته است؟



زان مانده است تشنه جگر، خاك كربلا

كز خون اهل بیت نبی نم گرفته است



بر نیزه نیست سرخی خون از سر حسین

كآتش به جان نیزه و پرچم گرفته است



زین دود سینه ها كه برآمد عجب مدار

گر تیرگی در آینه ی جم گرفته است



سیمرغ وار گم شد ازین غصه، خرمی

كز قاف تا به قاف جهان غم گرفته است



از بار منت كرم خاندان اوست

پشت فلك كه همچو كمان خم گرفته است



زال سپهر، خون جگر گوشه اش بریخت

شیری مكه صد هزار چو رستم گرفته است



پیوسته گر چه كار جهان صید كردن است

صیدی چنین به دام فنا كم گرفته است



چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت

خون حسین تازه شد و دامنش گرفت



باد اجل بكشت چراغی كه بر فلك

قندیل مهر و مه، ز دل روشنش گرفت



از داغ دل بسوخت چنان لاله زین عزا

كآتش ز داغ سینه بر پیراهنش گرفت



روزم شب از عزای حسین است و روزگار

زان است تیره روز كه آه منش گرفت



خون حسین آن كه پی لعل و در بریخت

آن لعل و در شد آتش و در مخزنش گرفت



این نور چشم شاهسواری ست كآسمان

كحل نظر ز گرد سم توسنش گرفت



در خون نشست ساكن نه مسكن فلك

از رستخیز گریه كه در مسكنش گرفت



آن كو امان نداد به خون حسین و آل

فریاد الامان همه در مأمنش گرفت



بر اهل بیت و آل علی مرحمت نكرد

شمر لعین كه لعنت مرد و زنش گرفت



زیر زمین ز مكمن غیبش عذابهاست

تنها نه دست مرگ درین مكمنش گرفت



همسایه هم ز پهلوی او سوخت زیر خاك

زان آتش عذاب كه در مدفنش گرفت



ماه محرم است و شد، دجله روان ز چشم ما

بهر حسین تشنه لب، شاه شهید كربلا






با شهدای كربلا، لاف وفا هر آن كه زد

گر نه شهید گریه شد، مدعی است و بی وفا



بس كه ز آتش جگر، گریه ی گرم می كنم

مردمك دو دیده ام، سوخته شد درین عزا



دشمن آل مرتضی، پرده ی خویش می درد

پنجه ی شیر حق كجا، روبه حلیله گر كجا؟



بنده ی اهل بیت شد، اهلی از آن همیشه است

روی نیاز بر زمین، دست امید بر دعا





[1] خلاصه از مقدمه ي ديوان.